۵ اشتباه بزرگ سریال «مردگان متحرک: دریل دیکسون»
۵ اشتباه بزرگ سریال «مردگان متحرک: دریل دیکسون»
فرنچایز واکینگ دد را دیگر نمی توان جدی گرفت و صادقانه بگویم، سال هاست که همینطور بوده است. فاجعه واقعی این وضعیت اسفبار این است که لازم نبود «مردگان متحرک» به این سمت برود. زمانی این سریال پسا آخرالزمانی را همه می دیدند، همه را دوست داشتند و چند قدم جلوتر از سریال های زمان خودش بود. «مردگان متحرک» اساساً صنعت تلویزیون را با طرفداران پرشور خود در سراسر جهان تغییر داد. اما اسپین آف های اخیر این فرنچایز چیز دیگری می گوید. فصل دوم «داریل دیکسون: کتاب کارول» همان مسیر اشتباه را ادامه می دهد.
با وجود همه فراز و نشیب هایی که The Walking Dead و تمام اسپین آف های آن داشته اند، ما که هنوز خود را طرفدار سریال می دانیم احساس می کنیم که رابطه عجیبی با سازندگان داریم. اگرچه دنبال کردن تمام اسپینآفهای جدید «مردگان متحرک» کار آسانی نیست و با وجود اینکه همه این سریالها کیفیت خوبی ندارند، ما همچنان به تماشای آنها به امید تغییر مثبت در سریال ادامه میدهیم. اما «آنهایی که زندگی می کنند» آنقدر فاجعه بود که همه امیدهایمان را بر باد داد. برای مثال، این اسپین آف قرار بود بازگشت پیروزمندانه ریک گرایمز (اندرو لینکلن) و اتحاد مجدد او با میشون (دانای گوریرا) را نشان دهد. اما میراث شخصیت ها را از بین برد و آخرین میخ بر تابوت امید هر طرفداری بود که برای لحظه ای فکر می کرد هنوز می تواند به «مردگان متحرک» امیدوار باشد. اما مانند زامبیهای «مردگان متحرک» که گاهی لنگ میزنند داخل کادر، این سریال هم هر بار لنگ میزند. بنابراین، مهم نیست که چقدر این میخ ها را به تابوت می کوبید. یک بار دیگر، شما خود را در پای یکی دیگر از «مردگان متحرک» نشسته اید.
شما نمی توانید این حد وسط اسپین آف های «مردگان متحرک» را بهتر از فصل جدید «داریل دیکسون» پیدا کنید. اول از همه به تصمیم ناشیانه سازندگان برای عنوان این فصل یعنی «داریل دیکسون: کتاب کارول» اشاره می کنیم. انگار همین «داریل دیکسون» به خودی خود بد نبود، حالا «کتاب کارول» را به آن ضمیمه کرده اند و کارول (ملیسا مک براید) از همان ابتدا به دریل (نورمن ریدز) نمی رسد. اگرچه نام سریال به اندازه «از مردگان متحرک بترس» خنده دار و افتضاح نیست، اما متاسفانه شباهت های زیادی بین این دو اسپین آف وجود دارد. مثل اینکه «داریل دیکسون» پتانسیل زیادی مثل «از مردگان متحرک» داشت و تمام آن پتانسیل هدر رفت. فصل دوم سریال «داریل دیکسون» نسبت به فصل قبل اکشن بیشتری دارد و از بسیاری جهات شبیه به سریال اصلی «مردگان متحرک» است. البته نه از جنبه های خوبش. سریال داریل دیکسون تمرکزی ندارد و با عجله در خطوط داستانی می گذرد و در عین حال سعی می کند تعداد زیادی از شخصیت ها را در داستان نگه دارد و مسیر و سرنوشت آنها را نشان دهد. از این نظر، فصل دوم «داریل دیکسون» درست مانند چند فصل آخر سریال اصلی است. احتمالاً همین تعدد شخصیت ها و سختی دنبال کردن همه آنها به طور همزمان است که باعث شده سران AMC برای ساخت چندین اسپین آف مختلف چراغ سبز نشان دهند.
فصل اول سریال پسا آخرالزمانی «داریل دیکسون» شاهد تغییرات زیادی بود. وقتی مک براید نتوانست به گروه بازیگران و گروه در اروپا بپیوندد، داستان به عنوان یک ماجراجویی انفرادی برای نورمن ریدوس بازنویسی شد. اما با وجود بازنویسی ها، همانطور که از نام سریال پیداست، کارول از فصل دوم جان سالم به در می برد. اما بازگشت کارول به فصل دوم «داریل دیکسون» ناگهانی و بی پروا است. بدیهی است که برخی از عناصر داستانی و شخصیت های فصل اول باید دوباره ترکیب و بازنویسی می شدند تا فصل دوم به داستانی تبدیل شود که بین داریل و کارول تقسیم شده است. به همین دلیل است که نمی توانید احساس کنید که فصل دوم می خواهد همه چیزهایی را که در فصل اول کاشته اند فراموش کند. وقتی این سریال در نهایت دو قهرمان ما را به هم نزدیک میکند، بیشتر زندگی جدید داریل را که فصل گذشته برای خودش پیدا کرده بود، از بین میبرد، و بدیهی است که شامل همبازیهای جدیدش میشود.
اسپین آف در مورد دو شخصیت محبوب از سری اصلی که طرفداران عاشق آنها هستند، روی کاغذ انتخاب خوبی به نظر می رسد. اما مشکل سریال «داریل دیکسون» روی کاغذ از همین جا شروع می شود. داریل دیکسون ثابت می کند که مهم نیست چقدر داریل و کارول را دوست داریم و فیلمبرداری در این فضای جدید چقدر زیباست، وقتی با یک فیلمنامه شلخته کار می کنید، مهم نیست که چقدر برای صحنه های اکشن و زامبی های خود هزینه می کنید. سریال های تلویزیونی بدون فیلمنامه و داستان مناسب آسیب می بینند. بسیاری از طرفداران سرسخت سریال با شنیدن چنین انتقاداتی عصبانی می شوند، اما انصافاً باید گفت که قهرمانان «مردگان متحرک» لیاقت بهتر از این ها را دارند و حتی شاید وقت آن رسیده باشد که برای همیشه با آنها خداحافظی کنیم؛ قبل از این اسپین آف های جدید، خاطره دوران اوج آنها از ذهن ما محو می شود. بیایید نگاهی به چند مورد از بزرگترین مشکلات سریال بیاندازیم که بیشتر آنها از فیلمنامه نشات می گیرد.
- 1. داستان جایی در سریال «داریل دیکسون» ندارد
در خود سریال یک گفتگوی خنده دار بین دو قهرمان ما رد و بدل می شود. کارول می گوید که بودن در فرانسه دیوانه کننده است. داریل پاسخ می دهد، بله احمقانه است و بله، واقعاً همینطور است. فصل اول سریال «داریل دیکسون» با فرستادن یکی از محبوب ترین شخصیت هایش به فرانسه و معرفی او با خانواده جدیدی در آن سوی اقیانوس همه چیز را تازه کرد و حتی داریل شخصیت احساسی تری داشت. در واقع فصل اول می خواست از هر نظر فضای داستان را چه از نظر محیط و چه از نظر شخصیت ها تغییر دهد. اما به چه قیمتی!
باور اینکه داریل در فرانسه است واقعا سخت است و سریال به جای اینکه بیننده را متقاعد کند توضیحی کاملاً باورنکردنی ارائه می دهد. داستان از این قرار است که مته در مین توسط گروهی از ملوانان فرانسوی گرفته شد و با یک کشتی باری به فرانسه منتقل شد. ما حتی به این مهم هم نمی پردازیم که اگر بخواهیم بگوییم فقط به عنوان یک تخمین، این کار به حدود صد هزار گالن سوخت نیاز دارد. اگر رفت و برگشت را حساب نکنیم. به عبارت دیگر، افراد ژنه (آن چریر) حداقل دویست هزار گالن سوخت گرانبها را برای عبور از اقیانوس اطلس و بردن چند زامبی آمریکایی به فرانسه استفاده کرده اند. این تازه شروع ماجراست و به زبان ساده مضحک است! مثلا داستان در آخرالزمان می گذرد! چه کسی در آخرالزمان نفت استخراج می کند تا کشتی ها را به دریا بیندازد؟ حتی با فرض اینکه واقعاً استخراج نفت و پالایش بنزین را آغاز کرده باشند، امکان تولید این میزان سوخت برای گروه سربازان و زیردستان ژن وجود ندارد.
- 2. همه چیز به راحتی به دست می آید
سفر کارول به فرانسه به همان اندازه مضحک است. در عرض چند ساعت که متوجه میشود این تمرین از دست رفته است، یک هواپیما و یک خلبان پیدا میکند، و در عرض چند روز (از طریق گرینلند، جایی که او و خلبانی به نام مانیش دایال) مجبور میشوند با محیطبانان دیوانهای که به دنبال (قبلاً اهداکننده اسپرم بودند) مبارزه کنند. ) به فرانسه پرواز می کند. بیایید به سادگی به داستان نگاه کنیم. فرانسه کشور بزرگی است. البته نه به بزرگی آمریکا که پیدا کردن پایگاه در مین را مضحک تر می کند. اما باز هم فرانسه به خودی خود کشور بزرگی است. در نگاه اول فکر می کنید پیدا کردن مته بعد از این همه مدت در چنین کشور بزرگی با چنین جمعیت عظیمی (زنده و مرده) بسیار دشوار است! اما در واقع، بسیار آسان است، کارول به سرعت مته را تقریباً بدون هیچ تلاشی پیدا می کند!
- 3. آدم های بد سریال «داریل دیکسون» بیننده را خسته می کنند
این مشکل مستقیماً با مشکل فیلمنامه مرتبط است و آنطور که داستان اصلی میخواهد باید از مرگ شخصیتها حذف شود که از طرفی زندگی آنها را بیمعنی میکند. به جز دو نقش اصلی، شرورهای داستان هم ضعیف هستند. البته بدبین های کلیشه ای مشکلی هستند که مختص سریال «داریل دیکسون» نیست. اما دنیای گسترده تر «مردگان متحرک» مدت هاست که با آن روبرو شده است. همه شخصیت های منفی بسیار خسته کننده و قابل پیش بینی هستند. ژن یک شخصیت منفی تکراری است که از یک نگهبان موزه به یک جنگ سالار شیطانی تبدیل شده است! چرا و چگونه ماندن. هدف نهایی او یافتن درمانی برای زامبی ها نیست، بلکه خطرناک تر و وحشی تر کردن آنهاست. او فکر می کند می تواند به نوعی زامبی ها را کنترل کند. اگرچه هیچ مدرکی مبنی بر اینکه او بتواند زامبی ها را کنترل کند وجود ندارد، یا حداقل نمایش این را به ما نشان نمی دهد، و جای تعجب است که چرا این همه ابر زامبی به دلایل نامعلومی او را دنبال می کنند.
- 4. بی توجهی به جزئیات در سراسر سریال باران می بارد
پیش از این در مورد پیشرفت باورنکردنی داستان صحبت کردیم. مانند نحوه سوخت کشتی ها در دنیای پسا آخرالزمانی. اما این موضوع فراتر از این مثال است و جای سریال دارد. برای دیدن عمق فاجعه فقط به چند مورد دیگر اشاره می کنیم.
وقتی کارول در پناهگاهش میماند، کار خاصی انجام نمیدهد که منجر به نفوذ به اینجا شود، و ما چیزی نمیبینیم که توضیح دهد چرا یک اشتباه بزرگ در سیستم الکتریکی وجود دارد. به طور ناگهانی ژنراتور از کار می افتد و دروازه اصلی به راحتی باز می شود. یک بار دیگر یادآوری می کنیم که داستان در دنیای پسا آخرالزمانی اتفاق می افتد. انرژی محدود است. چگونه می توانید با خیال راحت بقای خود را به دست ژنراتوری بسپارید که به راحتی خاموش می شود! جدا از این که منطق قطع برق و باز شدن دروازه جور در نمی آید (درها معمولاً با قطع برق باز نمی شوند و بسته می مانند) حتی اگر ساختمان او درب ورودی شکسته باشد. او باید راهی برای جلوگیری از باز شدن آن پیدا می کرد. . او به راحتی می توانست در را با زنجیر ببندد. اگر این در به این راحتی باز می شود، آش باید مرده باشد! آیا نویسندگان نمی توانستند راه منطقی تری برای وارد کردن زامبی ها پیدا کنند؟ مثلاً بگویید زامبی ها از دیوار یا حصار شکسته وارد شده اند؟ حتی غیر قابل باور است که نه کارول و نه اش هیچ کاری برای جلوگیری از تکرار این اتفاق انجام نمی دهند.
- 5. شخصیت ها هر طور که بخواهند می آیند و می روند
چند قسمت اول فصل دوم بیشتر کارول را دنبال می کنند، احتمالاً برای جبران زمان از دست رفته در فصل یک. کارول تنها یک نگرانی دارد، اینکه هر چه زودتر به تمرین برسد. سریال هم در فیلمنامه اش همین فوریت را دارد. حمله زامبی ها، یک شام پرتنش، و توقفی عجیب در گرینلند بعداً به سرعت کارول و اش را در پاریس فرود آورد. طبیعتاً این نمایش Daryl Dixon: The Book of Carol نام دارد، بنابراین آنها باید روی کارول نیز تمرکز کنند. مک براید مدت هاست که یکی از قوی ترین بازیگران مردگان متحرک بوده و به همین دلیل اغلب نقش های سنگین تری به او داده می شود. اما در این فصل همه چیز اجباری به نظر می رسد.
منبع: مدرن فیلم